فکر تغییر مکان و تغییر شهر رو از چند ماه پیش با خودم داشتم ولی اون روز، یعنی دقیقاً دوم ژانویه پارسال حوالی ظهر بود که کاملاً مطمئن شدم از این ایده و با خودم گفتم اگر الان نجنبی و این پرونده رو نبندی، برای همیشه همینطوری فقط بهش فکر میکنی و در عمل هیچ! اون روز بود که اعلام کردم، رسماً اعلام کردم که باید تمومش کرد. تا وقتی این جمله که " من تا جولای بیشتر تو این شهر نمیمونم" رو اعلام نکرده بودم خودم هم مطمئن نبودم از این فکر و این ایده. اون روز به زبونش آوردم. تاریخ دادم چون به هر حال همخونهء آدم باید در حریان باشه و بتونه برای بعد از این تاریخ و تغییراتش تصمیم بگیره.
همین اعلام کردن جهت زندگیم رو عوض کرد. همین به زبون آوردنِ ساده که البته چندان هم ساده نبود و هنوز پس لرزه های این تغییر بزرگ رو دارم حس میکنم. همین اعلام کردن. تا وقتی ایده ای تو سرت داشته باشی، فقط تو سرت داریش! ولی وقتی به زبون میاریش مجبور میشی بهش عمل کنی و همین اجبار، همین وادار شدنه است که آدم رو میندازه توی راهی که میتونه پُر از اتفاقات غیرقابل پیش بینی باشه.
خب؛ من دقیقاً از جولای این انتقال ر انجام دادم. به حرفم عمل کردم و از این بابت به حدی راضی هستم که گاهی اوقات از این مساله که چرا زودتر این تکون رو به خودم ندادن ناراحت میشم.
این رو باید مینوشتم تا یادم بمونه، که تا وقتی بایستی و فقط نگاه کنی، خیلی باید خوش شانس باشی که اتفاقهای خوبی برات بیافته. اگر میخوای چیزی تغییر کنه، خودت شروع کن به تغییر دادنش. میدونم! شده از اون شعارهای احمقانهء آمریکاییِ لوس ولی، گاهی اوقات آدم لازم داره همین چیزهای پیش پا افتاده رو هم با خودش زمزمه کنه تا تو خاطرش بمونه که برای به دست اوردن باید خواست!
البته خیلی از مواقع هم آدم هرچقدر تلاش کنه، به چیزی که میخواد نمیرسه، یا نمیتونه شرایط رو تغییر بده. ولی همینکه بدونی تلاشت رو کردی، تا اونجایی که میتونستی مایه گذاشتی تا یه چیزایی رو تغییر بدی خودش کافیه. اینطوری دست کم بعد ها آدم دچار این حسرت نمیشه که "وای، اگر بیشتر تلاش کرده بودم شاید میتونستم کاری بکنم"!
امروز، یک سال بعد از اون تصمیم بزرگ که مسیر زندگیم رو تغییر داد، به خیلی از تغییرهای دیگه فکر میکنم و از این مساله راضی ام. و با خودم فکر میکنم الان وقتشه که برای چیزهایی که میخوام تلاش کنم و مایه بذارم. کسی چه میدونه؟
شاید یکی دو سال دیگه تو این وبلاگ از همین امروز نوشتم و از اینکه چقدر همین نوشته کمکم کرد تا یه سری مسائل رو واضح تر ببینم، و اگر قرار به بدست آوردنِ چیزی باشه، در جریان باشم که راه به دست آوردنش فقط و فقط از خواستن میگذره. خواستنی که باید آگاهانه باشه وگرنه....
نوشتهء پارسالم در همین رابطه. حتا یادم نبود که این رو نوشته بودم!