تا غزال غزلم خواجه ی ابروی تو بود
شعرهایم غزل چشم غزلگوی توبود
لب ایوان نگاه تو نشستن خوب است
خبر آمد که نباشم ، خبر از سوی تو بود
مست انگور لبان تو سماعی کردیم
فتنه انگیز جهان ساز النگوی تو بود
بوی اسپند تو تا در غزلم می پیچید
همه از آتش من بود و از بوی تو بود
خوش بحال قلم عشق که نقاش تو شد
بعد تو هر چه قشنگی کپی از روی تو بود
دست معمار چنان خال تو را زیبا ساخت
که جهان تاج محل شب هندوی تو بود
با خدا امشب و هر شب همه را سر کردیم
" دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود ... "