حالم خوب نیست
دیشب در اتاق کوچکم اشباح پرسه می زدنند
و سایه ماه روی دیوار اتاقم
چسبیده بود...
دیشب حس کردم
در قبرستان گم شده ام
و جز بادبادکی که از دست تو گریخته بود
کسی با من ولگردی نمی کرد
من پرواز کردم با بادبادکت
و تو با سنگ نگاهت
بادبادکت را کشتی!...
و من در قبرستان دفنش کردم....
می بینی ....
حالم خوب نیست