گفتی: نباید می رفتی!
گفتم: نرفتم
ماندم!
گفتی: به قهررفتی!
گفتم: دیروز به تو نرسیدم که امروز رفته باشم
من ازآغاز
ازنخستین دیدار
درکنارتوماندم
گفتی: هوایم راازصدایت پرکردی ویک روزبی خبر
صدارابریدی ورفتی...
گفتم: دوریانزدیک چه فرقی می کند؟
اگرصدارامی شنوی؟
گفتی: نزدیک تربایدمی آمدی!
گفتم: فاصله درنگاه ماست اگرمرانزدیکترمی خواهی بامن حرکت کن
نه ایست
بامن بیا!
گفتی: کجا؟
گفتم: به نزدیکترین جای این گره
به امن ترین جای این صداکه مارابه جانب یکدیگر پرتاب می کند.
صدایی مشترک که
دریاشدن رابه مامی آموزد.
گفتی: می دانم
بازگشت صدای خودراازمن می خواهی
من شاید انعکاس صدای تو نبودم!
گفتم: بودی
هستی
خواهی بود.
من از توگلایه ندارم.
گفتی: من سایه ی توام
سایه نه گلایه!
گفتم: باش
درمن باش نه بیرون ازمن
گفتی: هستم
هستم اما
تونباید می رفتی!
برای اینکه بگویی هستی نباید می رفتی
گفتم: چگونه بگویم؟
چگونه بگویم که جابجایی من حرکت من است نه هجرت وجداشدن
من حرکت می کنم که ازتوبنویسم که توراازتمام زاویه ها
تمام منظره هایت دیده باشم...
گفتی: سالهاست مراندیده ای!
گفتم: من از توچشم برنداشتم.
گفتی: دراین حرکت مراشتاب زده می بینی
تامل کن!
با حوصله تماشایم کن!
گفتم: حرکت درمن است
وتودرتمام منظره هایم باوقارنشسته ای
تودرمن بزرگ وبزرگتر شده ای
جداشدن از تو یعنی
پایان من
من درتومانده ام وبه بالای صدایت رسیده ام.
گفتی: باکوچه ها اما
حرف دیگری است
درکوچه های من
در کوچه های تو امابازی دیگری است
بردست نوشته های ماغبارنشسته است
گفتم: درچشم مانباید غبارنشسته باشد
نگاه مابایدتماشایی باشد.
های...
کوچه هاراببین ضیافت مارادل دل می کنند.
گفتی: دوباره سبز خواهی شد
گفتم: درگلدان پشت پنجره ات سبزخواهم شد
درترانه های ننوشته ام سبز خواهی شد
سبز
سبز
سبزغزل
سبزدفترچه های مشق
سبزدفترهای بزرگ نقاشی
سبزمدادشمعی
سبزگرگم به هوا
سبز دفترچه ی عقاید
سبزنامه های پنهانی
سبزگرگرفتنهای بی وقفه
سبز
سبز
دوباره سبز خواهیم شد.
گفتی : اماتونبایدمی رفتی!
گفتم: من ازتومی روم تادرسفربودن باتوباشم
من ازتوسرنمی روم
من درتومی روم تاسبزترین بهارمنظره ها تا
ماه!
گفتی: باش
گفتم: هستم
گفتی: می فهمم
گفتم: من هم
گفتی: بغض شک راه گلورابسته
لحظه ی تصمیم است
به توای خوب نجیب می توان شک کرد؟
گفتم: به ترانه دزدان شک کن
چه کسی ازمن وتو
تشنگی باغچه رامی بیندو
چه بی رحمانه مشک پرآبی راکه برای
عطش باغچه باقی مانده است
نیمه شب می دزدد وبه یک
رهگذرباقمقمه های پرآب می فروشد
ارزان!
به ترانه دزدبگوتراباورندارم
گفتی: ترانه دزدان راباور ندارم
اما تو نباید...