ماهم درختیم اگر
که می رویانی و می ریزانی و می خشکانی
و بازبه چرخه ای دوباره...
من انگار سپیداری بی قد و بی برم،
در پرت دره ای بد گذر
دره ای کم گنجشک و کم آفتاب
کدام سالت سهمم به تبر میرسد یا:
ریشه ام به آبی نمیرسد؟
به یادت هستم هنوز؟
چند زمستان دیگر باید بخشکم؟
برای چند بهار بی بهره؟
های خداوند ،:
من به کنار،
تنها به من بگو این دره را برای چه آفریده ای؟
که من از پس اینهمه سال
جز سنگ و سنگ وتنهایی خودم،چیزی ندیدم از این پهنه!
یا آن صخره ی بد هیبت شرقی را
که هربامداد آفتاب را ساعتی از من دور می کند،
برای چه آفریده ای؟؟..
