دلگير:
چونان بيوه زني فرتوت و شکسته ،
پنج و نيم پنج شنبه اي،
به شست و شوي سنگ گوري آشنا.
چه لذتي دارد برايت اين تماشا ، خداوند؟!
دلگير:
چونان مادري داغدار ،
پنج و نيم همان پنج شنبه،
چند سنگ آنسوتر،چند گور آنسوتر ، چند داغ آنسوتر.
حوصله ها داري خداوند...
دلگيرم از اين خاک غريب:
که نه ميدانم چگونه در نهادم نهاده شد و
نه ميدانم چگونه در نهادش نهاده شدم.
خوش به حالت که مي داني خداوند
خوش به حالت که تنهايي خداوند
خوش به حالت که خداوندي خداوند
(از کتاب خانه ی پدری من.کار مشترکی با محسن محمدرضاخانی)