خداي من !
من همانم که بسوي گناه مي شتافتم
هماني که تو وقتي مرا از چشم خود انداختي و نظر عنايتت را برداشتي ، اعتناء نکردم
تو آن قدر با صبوريت مهلتم دادي و با پرده اغماض از عقوبت گناهانم اجتناب ورزيدي
كه من گستاخ ...و گستاختر شدم و معصيت را از حد گذراندم
خداي من !
قصد من به هنگام ارتکاب گناه ، نافرمانی تو نبود
نمی خواستم فرمان تو را سبک بشمارم و زیر پا بنهم
بلکه این نفس من بود که مرا می فریفت و این هوس بود که بر من چیره می شد!
و این بخت بد بود که به یاریم می شتافت
و پرده پوشی تو مرا مغرورتر ميساخت.
چنین می شد که پای پرهیزم می لغزید و...
به وادی گناه می افتادم
مولاي من ! اين منه كنهكارا عفو نما
چگونه میتوان نادیده گرفت بخششهای تورا...؟!